پرسه

مرثیه در مرگ یک بنا

به هیچ مخیله ای ای خطور نمی کرد که یک بنای 110ساله شناسنامه دار و مستحکم با کاربری گردشگری که در ضرورتی گذرا تبدیل به بیمارستان شده بود را از بین ببرند. بلی ساختمان کنسولگری انگلیس در بندرعباس با خاک یکسان شد ودیگر هیچ .

“در سال1283ش موقعی که مظفرالدین شاه به اروپا رفته بودند و نیابت سلطنت با محمدعلی میرزا بود ، دستخط محمدعلی میرزا به اسم دریابیگی که حکومت بنادر داشته مورخ 10 مرداد صادر شده ، سفارت دولت انگلستان خواهشی کرده انددر بندرعباسی زمینی برای بنیان کنسولخانه خود ،پس زمینی که فاصله آن جنوبا به دریا 732 متر و تا منزل رئیس گمرک 500 متر مساحت آن 10800 متر مربع است دولت به آنها واگذار نموده .انتها یکصد و چهارتومان قیمت آن را به  دولت ایران دادند.با کمپانی هرمن در صدوپنجاه هزار روپیه کنترات کردند که آنرا بسازد، چارلز نویس ، مهندس از جانب کمپانی مامور اینکار شده در مورخ 1286/4/4 ش شروع به بنیان نموده و در بیست و پنج 1286ش  پایان نمودند .”(سدیدالسلطنه کبابی)

British Consulate, Bandar Abbas, east half, Iran . (Photo by W.H.I. Shakespear /Royal Geographical Society/Getty Images)

British Consulate, Bandar Abbas, east end, Iran . (Photo by W.H.I. Shakespear /Royal Geographical Society/Getty Images)

Clerk's quaters, British Consulate, Bandar Abbas, Iran. (Photo by W.H.I. Shakespear /Royal Geographical Society/Getty Images)

British Consulate compound, Bandar Abbas (Number Three - West), Iran . (Photo by W.H.I. Shakespear /Royal Geographical Society/Getty Images)

British Consulate compound, Bandar Abbas from north (Number One - East), Iran. (Photo by W.H.I. Shakespear /Royal Geographical Society/Getty Images)

Front of British Consulate, Bandar Abbas, Iran . (Photo by W.H.I. Shakespear /Royal Geographical Society/Getty Images)

عکسها از شکسپیر کنسول وقت- 1286 ش

Image (23)

1356 بیمارستان ثریا

گوهرشناسی در جنوب

هنرمند خرد را به کار می بندد و با ذهن پرورش یافته با ممارست شب و روز از چشم و جان مایه می گذارد و اثری هنری را خلق می نماید . این در حالیست که بی خردی هنر نشناس می تواند در لحظه ای اثر هنری فاخری را نابود کند .

1

تصویر بالا بخشی از سرامیک کاری بانو ” ماری شایانس ” نگارگر ارمنی ایرانی تحصیلکرده ایتالیاست که در سال 1352 در لابی هتلی در بندرعباس خلق نموده است .

همانطور که در عکس پیداست این اثر در سال 1385 به هنگام بازسازی ساختمان و توسعه لابی می توانست برای همیشه از صحنه روزگار حذف گردد . نگارنده هفته ای را پس از اتمام کار اداری به جداسازی و انتقال این اثر به محیط امنی گذراندم  تا پس از بازسازی در جای مناسبتری نصب گردد که خوشبختانه این اتفاق به وقوع پیوست .

3

4

قبلا هنرشناسی تذکر عدم مراقبت و گلایه از مخدوش شدن نام پدید آورندگان را به مدیران هتل تذکر داده بوده .

5

2از آثار بانو شایانس در بندرعباس بیشتر خواهیم نوشت .

 

توپ های مسی بندرعباس و باقی قضایا

سال 1389 و خیابانهای زیر رو شده حاصل از عملیات احداث فاضلاب بندرعباس و خبر جستن دو لوله توپ در حفاری روبروی اسکله شهر :

66666

www.axmax24.com - 13ba854d-13a7e73

567341ملاحظه فرمودید که کارشناسان محترم چگونه به قدمت 400 ساله توپها پی بردند و حتی اینکه یکی از توپها بهنگام تولید خراب بوده و کارائی نداشته !!؟؟  اما ” لارنس لاکهارت ” پژوهشگر شهیر در کتاب نادر شاه چنین می نویسد :

525 (1)

111111111

احمد سایبانی در نوشته هایش از و جود کارخانه ای در اطراف کلاه فرنگی نوشته اما تاکید می کند که از تولید کارخانه اطلاعی در دست نیست.”ژان دیولافوا ” نیز از وجود کارگاه قند ریزی در محمطه ساختمان کلاه فرنگی خبر داده بود .لاکهارت تصریح می کند که نادرشاه به منظور افزایش توان دریایی در صدد بر می آید تا با تولید کشتی جنگی در بوشهر ، تسلیحات مورد نیاز آن را در بندرعباس بسازد : ” به منظور تهیه تسلیحات یک کارخانه توپ ریزی در گمبرون ایجاد گردید که سیصد توپ مورد احتیاج کشتی ها را آماده کند . در اواسط پاییز 1153 دو توپ مسی در این کارخانه آماده شد ” . نهایتا اینکه توپها به هنگام کشف 231 سال قدمت داشتند.

دیروزِ بندرعباس

تا اوایل دهه چهل که بندرعباس هنوز فاقد راه مواصلاتی مناسبی با سایر نقاط کشور بود و هنوز شرکت های ” کامپساکس “و “پیسا” و…… دل تنگ زاغ را نشکافته بودند و از سویی نیاز زندگی مردم و تاسیسات نوبنیاد ضرورت استفاده از سوخت را اجتناب ناپذیر کرده بود ، انواع فراورده های سوختی از پالایشگاه آبادان به شکل گالن های بیست لیتری و با لنج به بندرعباس حمل و در ساحل محله خواجه عطا بدلیل عدم وجود اسکله به آب انداخته می شد.

بنزین1

سپس زنان و مردان گالن ها را از آب گرفته روی سر گذاشته و به ساحل می رساندند. از آنجا با وانت به محوطه شرکت نفت یعنی پمپ بنزین فعلی آزادگان (آریاشهر)منتقل می شدند.

بنزین

صاحبان خودرو و موتور سیکلت سوختشان را از همین مکان تهیه می کردند . اما سوخت مصارف شهری در دو مکان معروف به نام ” دکون نفتی معرفی” واقع در خیابان یادبود که در سمت راست پس زمینه عکس پائین مشخص است و ” دکون نفتی ابراهیم بهرامی سعادت آبادی” (ابریم نفتی) واقع در خیابان مرادی فعلی ارائه می شده است .

295382_4868384879664_2071226881_n

از آنجائیکه بندرعباس فاقد هرگونه آرشیو و تاریخی مکتوب است به اجبار با جستجوی آرشیو های شخصی که می توان نماهای شهر را درآن یافت می بایست نقبی به تاریخ زد .عکس از آرشیو دوست عزیزم عبدالله سعیدیان .مکان فعلی روبروی فتو گامرون و املاک نقوی .در همین عکس نمای ضعیفی از یک تاکسی موجود دارد که بی گمان یکی از دو تاکسی بنز موجود در آن زمان است که توسط آقای فضیلت خریداری گردیده  و خدمات جابجائی مسافران را انجام می دادند. به این موضوع هم خواهیم چرداخت./

 

بیداد در بندرعباس

حکم تلگرافی از مدیر کل پست به ریاست پست بندرعباسم مامور و پس از مکاتبات ومذاکرات طولانی با عنف و اکراه به اعزام آن صوبم مجبور فرمود . 26 همان برج رهسپار مقصد گردیدم-دربوشهر به محظورات خارجی برخوردم چو مانع از حرکتم بودند وبالاخره رضایت داده روانه شدم ، 19 جدی1294وارد بندرعباس گشته به انجام وظیفه پرداختم،از روز ورود تا یوم موعود یعنی روز اسیری که قریب دو ماه طول کشید درتحت مراقبت وسانسور بودم که دمی براحت نیاسوده و نفسی استراحت نکشیدم حکمران بنادر میرزا احمد خان دریا بیگی و حاکم بندرعباس علی کرم بیک توپچی بلوردی ملقب به شجاع نظام است معرفی این دو نفر ومناسباتی که با مقامات خارجی داشته و بیدادیکه درقلمرو خلیج به امر و تحریک عمال خارجی کرده اند از حوصله من ومجال این مقال بیرون است.قلمی توانا و وقتی بی انتها شاید تا از عهده آن برآید.

01 001

باری دران مدت نه من کسی و نه کسی مرا دید در واقع حبس نظر بودم معهذا اکتفا به اینحد نکرده و درخفا نقشه اسارت مرا میکشیدند و نیز تدارک و تهیه با طرح ریزی برای خون ریزی شیرازیان درجریان بود تا اینکه اردویی برای سرکوبی ژاندارمری از ساحل به داخل اعزام و دلال حلال این نقشه همان دریا بیگی موصوف است،سپس به آزار واذیت من برخاستند نه دست ستیز داشتم و نه پای گریز.

درروز 11 حوت1294علی کرم بیک با یک عده تفنگچی وفراش به پست خانه آمده وتجار را احضار وحکم توقیف مرا اخطار و اخبارنمود.گفتم: چرا؟!

زبان حالش می گفت: هر که را اینش عمل اینش جزا!

99 (83)

                                            شجاع نظام ( سمت چپ)

دوازده روز در اطاق خواب خودم تحت کشیک دو نفرتفنگچی توقیف بودم در 22 حوت آقای دریابیگی که اردوی کذایی را از بندرلنگه راه انداخته به بندرعباس ورود نمود دو سطری باو نوشتم وکسب تکلیف کردم ناخدا ابراهیم که پیری روشن دل و دارای صفات جوانمردی بود و سمت فرماندهی کشتی دولتی  (پرس پلیس) را داشت به محبس من آمده و مرا با خود به کشتی برد سه روز بعد ژنرال ساکس برای تشکیل قشون جنوب به بندرعباس وارد شده پس از مصاحبه ومواضعه با دریا بیگی که کار جنوب رایکسره کرد،دریابیگی به کشتی آمده و به بوشهر رفتیم ولی در بندر گاه بوشهر به من گفت مصلحت اینست که سه روز در کشتی بمانم تا او وسایل حرکت مرا به شیراز فراهم نماید.

من نیز باور کردم پس از سه روز لتکا(قایق) با دو نفر تفنگچی فرستاد .مرا به کشتی انگلیس برد تسلیم کماندان(فرمانده) کردند! از آن ساعت اسارت شروع شد به بصره ام بردند وگرسنگی ها خوردم تا داخل مجمع اسرای جنگیم کردند.

اواخر حمل 1295 با عده ای از اسرای عثماتنی به هندم فرستادند اسارتگاه ما دهی موسوم به سمرپور بود تا مدت دوماه بواسطه کثرت جمعیت اسرا که بالغ بر پنچ هزار نفر بودند و نبودن جا در هوای گرم که نمونه ای از جهنم وبادهای مخالف عضو اعظم خوراک ما را خاک تشکیل می داد در زیر خیمه مریض ونزدیک به هلاکت بودم تا متدرجاً منازلی در خور عده ساختند و هرطبقه را در حدود شان ومقام و منزل دادند ما اسرا تشکیل جمعیت یک قصبه را داده بودیم که همه احوال متفاوت و افکار واحد می گذراندیم. از آنجا که هیئت جامعه ناگزیر از مدارج ومراتب شوونیه است سمرپور نیز متابعت از این اصل کرده مرتبه وششون هر کس و هر صنف ملحوظ آمده واز همین روی واسنادی که دارم ارائه دهم کشف بسی رموز خواهید فرمود  پس از هفده ماه اسارت وآن همه خسارت کاش وزارت مطبوع یک جواب نامطبوعی می داد از مطبوعش گذشتم معلوم می شود وطنخواهی نه تنها نزد بیگانه بلکه در مسلک خودی هم گناه بزرگی است که حبس و اسارت هم کفاره آن را کفایت نمی کند.

کاش گشوده نبود چشم من وگوش من  – کافت جان من است  عقل من وهوش من، این مجملی از مفصل تاریخ اسارت من در  در جنگ عمومی بود .تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل –دوستدار صمیمی : احمد پژوه

????????????????????????????????????
(حمدخان دریابیگی (نفروسط)

این بود سواد مکتوب میرزا احمد خان پژوه شیرازی رئیس پست بندرعباس در اوان جنگ بین الملل که به جرم وطن دوستی به تحریک و دسیسه یک دو تن از هموطنان خیانت پیشه گرفتار و اسیر انگلیسان شده وهفده ماه تمام در اسارتگاه سمر پور بسر برده است وچنانکه از تاریخ مکتوب معلوم است این نامه رادرتاریخ 18 عقرب 1296  به ندیم باشی عضو گمرک بندر انزلی سابق و بندر پهلوی امروز که از دوستان قدیم او بوده است نگاشته، وچون حاوی شرح اسارت ورفتار انگلیسان با اسرا و صورت رویای رضا قلیخان بود از آقای پژوه که اکنون در اداره پست طهران مشغول خدمت شده نوشته و دادند و درج شد.

مهمانان بندرعباس

در سال 1926میلادی یا 1308 شمسی بندرعباس  میزبان دو ماجراجو بود . خانم لینه اشنایدر کاینر نقاش اتریشی و برنارد کلرمن شاعر آلمانی .

kellermann-01

خانم آشنایدر پس از برگزاری چند نمایشگاه نقاشی در برلین و پاریس با گرایش اروتیک به نامهای “قبل از آینه ” و “ده اعمال زن ” با همسرش متارکه و بهمراه برنارد کلرمن شاعر آلمانی از طریق راه آهن به روسیه و سپس با کشتی از طریق بندر انزلی وارد ایران می شوند .  مسیر  انزلی به بندرعباس را با الاغ می پیمایند .

lene-schnaider-kainer

لنه آشنایدر کاینر با الاغ معروفش در کنار یک کودک ایرانی

تصویر عبور از دهنه گنو و گردنه نعل اشکن را در پست های قبلی مشاهده کردیم . ایشان در عبور از ایران تعدادی عکس و نقاشی به یادگار گذاشته اند. اشنایدر در خاطراتش می نویسد : مردم ایران یا از دوربین و عکاسی گریزان بودند و یا با کنجکاوی های بی مورد مزاحمت ایجاد می کردند.

297745_286495644707255_136875800_n 111111

دو نقاشی از زن بندرعباسی / اثر لنه آشنایدر کلرمن

این دو پس از بندرعباس مسافرتشان را به هند ، برمه ، تایلند ، ویتنام ، هنگ کنک ، و چین  ادامه دادند و در نهایت چندین کتاب و صدها عکس و نقاشی را با عناوین ” زنان آسیایی ” و …. را منتشر کردند.

image-3

خروج از بندرعباس 1307/8 /  ساحل بندرعباس / عکاس برنارد کلرمن

لول ، لور ، درخت بانیان ، بت گورون

555555

بندرعباس /بت گورون 1700میلادی سفرنامه تاورنیه

درخت لول در صحراي متروک در کنار دريا قر ار دارد. آن درختي عظيم و آنچنان گسترده است که به سهولت مي تواند صدها نفر منقسم به دسته هاي متعدد را در سايه اش جاي دهد. چند تن از هندوهاي سامي در زير آن اقامت دارند و به عنوان مکاني مقدس و متبرک در تنه ي تناور آن آشيانه ي کوچکي براي استقرار بت کوچکشان ساخته اند که ان را بي بي نور مي نامند ». بعداً در کنار همين درخت، معبدي بزرگ ساختند و مراسم خود را در آنجا برگزار مي کردند. علاوه بر اين معبد، هنديان در « ايسين » نيز معبدي ديگر داشتند و در فصل گرما که بدانجا مي رفتند، مراسم خود را در آن برگزار مي کردند. تفريح و سرگرمي معمول مردم، رفتن به زير درخت لور و صرف عصرانه بود. روزهايي که هوا خوب و خنک بود برخي براي شکار خرگوش و تازي به اطراف مي رفتند .

11052470_10202827814295489_7466710654821133444_n

اقامتگاه تابستانه انگلیسی ها در ایسین / از محل بتکده هندوان در ایسین اطلاعی در دست نیست

سفرنامه های پیترو دلاواله و تاورنیه

راه بندرعباس(گردنه نعل اشکن)

وقتی برای اولین بار نقاشی موجود در آرشیو هلندی ها به نام خروج از هرموز را دیدم که کاروان به فاصله نزدیکی از ساحل سربالائی تندی را پیش رو داشت تعجب کردم .
خروج از هرموز
البته قبلا در نقشه و شرح سفر گابریل آلفونس که مسیر عبور مارکو پولو را پیموده بود هم به این مورد بر خورده بودم که مارکوپولو بعد از عبور از دشت کورموس یا جرونات از قریه دِزِک Dezek مستقیماًبه کاروانسرای گنو می رسد که تصویر آن را در پست های قبلی مشاهده نموده اید.
44
اما بعد از دسترسی به کتاب بندرعباس فلور عکس عبور کاروان برنارد کلرمن Bernard kellerman شاعر آلمانی در 1307 شمسی را در حال خروج از بندرعباس دیدم برایم مسجل شد که راه مواصلاتی بندرعباس به طرف رضوان باید از بلندی و گردنه ای عبور می کرده است .
55-768x560
                                        (گردنه نعل اشکن 1307 عکاس /برنارد کلرمن )

قبلا از زبان پیری شنیده بودم که می گفت هندوانه رضوان را با حیوان از روی کوه به بندر عباس آورده و می فروخته. با تحقیقی مختصر و میدانی از متقدمین قریه گنو دریافتم که برای عبور از ارتفاعات شمالی بندرعباس مسیری به نام گردنه نعل اشکن یا دهنه گنو وجود داشته که در عکس کلرمن مشاهده می شود.
در سال 1293 سرپرسی سایکس به جهت مهیا کردن مسیری آماده جهت انتقال احتمالی نیروهای انگلیسی به سمت کرمان مقداری از راه را به شکل جاده شوسه ساخته بود که به دلیل انحلال پلیس جنوب این پروژه ناتمام ماند .

Q 15968

(جاده سرزه1293 عکاس / سرپرسی مورالث کیج)

برگی از تاریخ – فتح بندرعباس در1264شمسی

سفرنامه یان پولاک پزشک دربار قاجار

بندرعباس با تمام اطرافش از مدتها پیش به امام مسقط اجاره داده شده بود. حال امام از پرداخت اجاره استنکاف داشت و آن را از زمره حقوق سلطنت خود قلمداد میکرد. ایرانیها به حمله اي شهر را گرفتند که بر اثر آن امام ناگزیر از تجدید اجاره شد و مبلغی نیز به صورت سکه هاي طلاي ماریاترز بر آن افزود تا با شاه آشتی کند. چون از نیروي دریائی خبري نبود و از طرف دیگر، آن حدود هوائی سخت ناسالم داشت بصورتی که افراد نیروي ایرانی گروه گروه از بین میرفتند، تجدید قرارداد و واگذاري این ناحیه به عربها عاقلانه ترین کاري بود که حکومت ایران میتوانست بکند.

مراسله زیر از فاگرگرین چشم پزشک سوئدي است که از چندین سال پیش در ایران بسر میبرد و خود شاهد حمله به بندرعباس بوده است. وي جزئیات امر را چنان جاندار توصیف میکند و تصویري کلی و روشن از لشکرکشی ایرانیان بدست میدهد که من لازم میدانم همه آن را در اینجا بدون کم و کاست بیاورم:

بندرعباسی، دوم فوریه 1855

دو ماه است که من در این جهنم هستم، یعنی جائی که مانند خوره قدرت و ثروت کشور ایران را میخورد و به آن بندرعباسی میگویند. تعداد لشکریان بالغ میشد به حدود پنج هزار تن از ولایت شیراز و به همین اندازه هم از ولایت کرمان، همه در حد اعلاي بی انضباطی که بد تغذیه شده بودند و تقریبا نیمی از آنان به بیماري تب دچار بودند.

پس از رسیدن به بندر، سپاه مدت هشت روز استراحت کرد. روز نهم ربیع الاول تصمیم گرفته شد که به شهر حمله شود. کاري بود مشکل، چه اولا همه فرماندهان به یکدیگر حسادت می ورزیدند، ثانیا سواي من احدي دیگر به وضع آن محل آشنائی نداشت، ثالثا عربها جدا کمر به دفاع از آن شهر بسته بودند. از صبح زود تا سه بعد از ظهر درباره نوع حمله به گفتگو سپري شد، سرانجام تقاضاي مرا پذیرفتند که سربازان را بدون دادن تلفات تا چهار صد متري شهر هدایت کنند؛ و بدین ترتیب علامت حرکت داده شد. از آنجا که از سال پیش میدانستم ضعیفترین موضع کجاست قشون را به این موضع، که در طرف شمال است، هدایت کردم و از این رهگذر تمام استحکامات عربها را که در طرف مشرق قرار داشت برایشان بلااثر کردم.

  Image (6)

برج ایسینی (دوراهی ایسینی فعلی)محل ورود لشکریان به بندر

پس از نیم ساعت راهپیمائی تمام لشکریان به چهارصد متري شهر رسیدند. عربها چهار پنج بار تیراندازي کردند، بیآنکه حتی یک نفر زخمی شود. شما هنوز از روش جنگ ایرانیان خبر ندارید. مقایسه آن با راه و روش جنگ اروپائیان مثل مقایسه شب است با روز. از محاصره منظم با گود برداري براي ایجاد مواصلات و بکار بردن عرادههاي توپ به هیچ وجه خبر ندارند؛ حتی هشت هزار نفر سرباز، دهدوازده عدد بیل هم همراه خود برنداشته بودند. در جنگ ایرانیها هر تصادف و هر امر جزئی میتواند موجب پیروزي یا شکست شود؛ فقط یک نفر سرباز که مورد اصابت گلوله قرار گیرد ممکن است تمام سپاه را یا دچار وحشت سازد و یا همه را بخشم آورد؛ اگر بتوان دو یا سه نفر را به پیش راند دیگر بقیه مانند گله گوسفند از آنان تبعیت میکنند، درست مانند شیري که بهامید طعمه و غنیمت حمله میکند. در روز جنگ از فرماندهی و فرمانبري به هیچ وجه اثري نیست؛ هرکس هر کار بنظرش برسد همان را میکند.هنگامی که لشکر به نقطه موصوف رسید و به اندازه کافی از گلوله هاي دشمن در پناه و در امان ماند به روي شهر آتش گشودیم. چهار عراده توپ موجود سروصداي بسیار براه انداخت اما خسران و زیان چندانی ببار نیاورد. ساعتی که گذشت افسران به فکر استراحت و سنگربندي براي شب افتادند. آنچه از عهده توپها برنیامد با کمک تطمیع عملی گردید. به هنگام گلوله باران من هشت تا ده جوان را دور خود جمع کردم و گفتم هرگاه جسارت ورزند و در کنار دیوار به روي بلندي بروند و از آنجا از خود دفاع کنند به هریک پنج تومان خواهم داد.نیمی از این مبلغ را به عنوان بیعانه دادم و آنان دیگر بدون آنکه در انتظار فرمان من باشند به نقطه مزبور رفتند؛ حتی یکی از اینها هم زخمی نشد. با همین کار گرفتاري ما برطرف گردید، زیرا سربازان دیگر به محض اینکه ده نفر را در حال پیشروي دیدند براه افتادند و در مدتی کمتر از ده دقیقه پانصد سرباز بر آن بلندي که فقط می توانست پنجاه تن را پوشش بدهد گرد آمدند. همینلحظه بود که سرنوشت همه روز را تعیین کرد؛ سربازان که سخت زیر گلوله هاي محاصره شدگان قرار داشتند و در مضیقه بودند ناگزیر بودند یا به دیوار باغ حمله ور شوند یا عقب بنشینند. خوشبختانه براي اعتلاي نام ایران شق اول را برگزیدند و عربها که فکر میکردند ایرانیان میخواهند حمله را شروع کنند پستهاي حساس خود را رها کردند. هرگاه در این لحظه حساس حتی یک سرباز رو به گریز گذارده بود، بی بروبرگرد همه از او تبعیت میکردند.هنوز باغی که در پانزده قدمی دیوار قرار داشت درست به تصرف در نیامده بود که روحیه اي کاملا متفاوت بر سربازان و افسران مستولی گردید. کلیه سربازان دیگر نه مانند گوسفند بلکه همچون شیري که به پیروزي خود باور دارد به پیش تاختند. توپهاي لوله کوتاه دشمن آنان را به هراس نینداخت؛ بدون فرمانده و بدون فرمان حمله، بسیاري بیسلاح از دیوار هجده پائی بالا رفتند و از آن بالا دستهاي یکدیگر را گرفتند؛ در دقایق معدودي به حصار حمله ور شدند و دروازه شهر را با قدرت گشودند. منظره اي بسیار زیبا بود که از دیدن آن مطمئن شدم سرباز ایرانی میتواند بسیار دلیر باشد بشرطی که بتوان بنحوي شایسته او را مورد استفاده قرار داد و به شوق و شور واداشت.

عربها اندك اندك به طرف ارك در ساحل دریا عقب نشسته و به کشتیها بازگشتند؛ ایرانیان اختیار شهر را در دست گرفته بودند و آن هم به بهاي دو کشته و بیست و پنج زخمی (؟؟).

اما ماجرا هنوز پایان نیافته بود. سربازان ایرانی به تخریب شهر دست زدند و هرکس به هرکجا دلش میخواست میرفت. بدین ترتیب افراد تحت نظر رضا قلی خان به قلعه هلندیها واقع در ساحل دریا رسیدند و در آنجا با عربها روبرو شدند که در تدارك عزیمت بودند. به امید غنیمت گیري به فراریان حمله ور شدند و آنها به آب زدند، بسیاري غرق شدند و بقیه با شنا خود را به قلعه رساندند. نیم ساعت بعد سربازان همدانی به این خیال که هیچ عربی در شهر نیست خواستند به قلعه وارد شوند. هنگامی که به دریا رسیدند عربهاي بسیاري را در دریا شناور دیدند. دستور صادر شد که توپهاي دوازده پاوندي و توپهاي لوله کوتاه را پر کنند و این تیره بختان را بگلوله بندند. توپها آماده شلیک بود که ناگهان صداي شلیک از قلعه برخاست و یک سروان، یک ستوان، و بیست و چهار سرباز و چهار رأس اسب را از پاي درآورد. وحشت همه جا را فراگرفت زیرا چنین آشکار شد که قلعه هنوز در تصرف عربهاست و در نتیجه هنوز جنگ به آخر نرسیده است. سه روز تمام جنگ براي تصرف قلعه ادامه یافت و سرانجام با حمله به آن تسخیر شد. قسمت اعظم افراد داخل قلعه را از دم تیغ بیدریغ گذراندند.

شاهزاده به ازاي هر سر یک تومان پرداخت و چنین بود سرانجام جنگ.

برحسب تخمینی که زده شد تلفات عربها بین هشتصد و هزار تن بود. دو تن از رؤسا، پسر امام مسقط و شیخ سعید که مردي بدنام » بود، به طرزي معجزه آسا با شنا در زیر رگبار گلوله خود را نجات دادند و به کشتی رسیدند. با ملازم آنان شیخ عبد الرحمن بختیار نبود، گلولهاي به او اصابت کرد و جنازه اش را که دریا بیرون انداخته بود سر بریدند. فرمانده قلعه که بلوچی بود به نام ملا سعید به هنگام یورش به قلعه دستگیر شد و بقتل رسید.

(تلفات ایرانیان به پنجاه کشته و یکصد و پنجاه تن زخمی بالغ گردید)

Magic Lantern14563111111

بندرعباس در 115سال قبل

دشت کورموس

گابریل آلفونس پزشک ، جغرافی دان و محقق اتریشی به همراه همسرش در ابتدای سده اخیر سه بار نقاط مرکزی و شرقی ایران را پیمود .هدف اصلی او پیمایش مسیرهای سفر مارکوپلو وتجربه اندوزی مجدد بود.اودر یکی از سفرهایش از تبریز(تاواریس)به نقاط مرکزی ایران می آید و از طریق کرمان جیرفت و ولاشکرد خود را به میناب می رساند که به روایت مارکو پلو کورموس (هرمزکهنه)خوانده میشد .تصویر او از پنجشنبه بازار:

درآنجا  از اطراف و اکناف مردم بدوی چادرنشین گرد هم می آیند چه از کوهستان چه از دشت ،بلوچ ها با لباسهای رنگارنگ بشاکردیهای ژنده پوش ،مردم آراسته و جدی رودان و رودبار. به خصوص سبدهای زیبا آنجا عرصه می شودو….

پنجشنبه بازار میناب درحدود90سال قبل سال( 1308)گابریل آلفونس

از آداب و زندگی مردم می نویسد:

ازخرما شراب تهیه و آن را با ادویه مخلوط می کنند. شرابی است بسیار خوش طعم ولی باعث اسهال در شخص تازه وارد می شود. اما برای دیگران بسیار بهداشتی است وآنها را عضلانی می کند . نان و گندم و گوشت در کورموس افراد سالم را بیمار می کند و فقط بیماران آنرا می خورند . غذای گوارا برا اهالی ،ولی غیر قابل تحمل برای اروپائیان ، عبارت است از ماهی نمک سود تُن ،خرما ،سیر و پیاز.

اوسپس از راه دره گنو به سوی شمال یعنی سرزه ،چاه ماکو ،سعادت آباد.تارم و سیرجان می رود.

کاروانسرای گنو در جوار آبگرم گنو حدود 90سال قبل .آلفونس می گوید یقیناًمارکوپلو در این کاروانسرای عهد سلجوقی اقامت داشته است.

 

نویسنده : جرونی ; ساعت ٧:٢۳ ‎ق.ظ روز چهارشنبه ۱۳٩٤/٤/۱٧